عزیز دل مامان و بابا...
عشق مامان ... مامان قشنگ مهربون اومدن... شما توی فرودگاه خودتو پرت کردی توی بغلش... و جواب محبتاشو اینجوری دادی... کلی هم برای شما سوغاتی آورده... دستشون درد نکنه... و 5شنبه هم مراسم ولیمه برگزار شد... شما بازم از بغل من به هیچ بغلی منتقل نشدی!! فقط مامان قشنگ که خب اون شب نمی شد زیاد دربند شما باشن... مامانی سوسن هم بودن، من شمارو میذاشتم پیششون ولی خب بازم جیغ می زدی که بیای بغلم... بابا مهدی خیلی کمکم کرد و بارها شمارو برد پیش خودش در قسمت مردانه... خدا عمرش بده... پسر ناز مامان... با بابا چند شبه که تمرینت میدیم راه بری... مدتیه هست می تونی کمی بایستی ولی خودت دوست نداری... انگار که بترسی... و خب به گفته دکترت و همۀ دکترا، تا...